دياناديانا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

پرنسس دياناي من

1390/8/1 18:12
324 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانی امیدوارم امروز بتونم تا آخر برات بنویسم و مزاحمی نداشته باشم…

* کاش که امروز دوربین نزدیکم بود و می تونستم شیطنت هات رو فیلم بگیرم… وای که از همه حسابی دل بردی و حسابی هم ماکارونی خوردی و خودتو چرب و چیلی کردی .. آخ عروسکم نمی دونی چقدر مزه داره بوس کردنت .. اینو بدون اینقدر مزه داره که خاله تمام صورت روغنیت رو بوس کرد تا یه ذره از احساس قلنبه شدش کم شد :دی

* کاش می تونستی راحت حرف بزنی .. اونوقت دیشب برام تعریف می کردی خواب چی رو دیده بودی که اینقدر ترسیده بودی و مامان روسفت گرفته بودی و گریه می کردی! عزیزم تمام صورتت خیس اشک بود.. اینقدر گریه کردی که مامان هم باهات اشک ریخت …

* تو یاد گرفتی خدا رو شکر کنی ؛ بگی تش (tash) یعنی چشم، عم یعنی عمه، آجا یعنی آبجی (به مژده دختر خاله می گی) و جدیدا یاد گرفتی غر غر می کنی و یه سری کلمه های عجیب غریب رو پشت سر هم می گی.. انگار داری به زبون مریخی ها حرف می زنی…

* خانمکم فردا برای اولین بار عزیزجون میاد خونه مون مهمونی امیدوارم که دختر خوبی باشی و مامانی رو اذیت نکنی.. گلم عزیزم.. با اینکه ۲ ساعت بیشتر نیست که ندیدمت اما دلم برات خیلی تنگه … دوستت دارم دخترک گلم…

مامانی نمیذارن برات درست و حسابی بنویسم.. خیلی خیلی خیلی گرفتارم …

دوستت دارم عروسک خوشگل و شیرینم…

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)