دياناديانا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

پرنسس دياناي من

به نام جان سکوت

1391/6/5 17:34
325 بازدید
اشتراک گذاری

چقدر دلم برای نوشته های بابایی تنگ شده…
نمی دونم چی بر سر نطق و کلام جادویی اش اومده که من و تو و شاید دوستانش رو محروم کرده ..
قرارمون بود بنویسیم… قرارمون بود وقتی اومدیم خونه خودمون با یه برنامه ریزی مرتب هر روز بنویسیم…  امروز وقتی اومدم تو خونه ات دیدم گرد و خاک همه جا رو گرفته، دلم یه جوری شد….
چقدر دلم می خواست بابایی هم برامون می نوشت اما نمی دونم چی شده… من تشنه حرفاشم…بابایی . من و دل آرامم دوست داریم نوشته هات رو بخونیم و  بعد گیج منگولی بگیریم…
ببینم اصلا کسی آدرس خونه دختر من یادش مونده؟ نمی دونم چی شده که بعد از ازدواج خیلی ها ازمون فاصله گرفتن! دلم میخواد از طرف هر سه تایی مون به همه دوستایی که اینجا رو هنوز یادشونه بگم ما دوستتون داریم و همیشه به یادتون هستیم… روز و هفته ای نیست که از سانی ، سجاد، آرش، رونی، نازلی، فرزانه، بهار و خیلی های دیگه تو خونمون حرف نشه…
امیدوارم هر جا هستید بهترین ها متعلق به شما دوستای گلمون باشه، هر چند که ما رو فراموش کرده باشید…

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)