دل آرام
وقتی میخوام جایی تو وبلاگستان ازت بنویسم اکثر مواقع ناخودآگاه می نویسم دل آرام!!!! یهو یادم می افته که با اسم دل آرام مخالفت کردم و بابا هم فورا حرف من رو قبول کرد و اسمت شد دیانا … دیانا می دونی دل آرام مامانی؟
و اما این روزها:
۱- دخترک خوب شده ولی تا شنبه باید دارو بخوره و هر بار دارو خوردنش مصادف هست با کثیف کردن همه لباسهاش و همچنین جیغ و داد و لگد که حواله شکم مامان می شه!! تا سرنگ دارو رو می بینه شروع می کنه نق زدن ..
۲- دخترک یاد گرفته تعادلش رو حفظ کنه. وقتی میشینه و به طرفی خم می شه می تونه خودش رو نگه داره و به وضعیت با ثباتی برسه اما همچنان نمی تونه بدون کمک بشینه.
۳- دخترک عقب عقب می خزه!!! روز ۲۳ بهمن گذاشته بودمش روی زمین و به کارام می رسیدم که دیدم کلی تغییر موقعیت داده و وقتی زیر نظرش گرفتم دیدم عقب عقب می خزه…
۴- دخترک عاشق آغوشی هست و به محض اینکه بابا رضا می ذاره تو آغوشی شروع می کنه دست و پا زدن و خندیدن.. به هر چیزی که فکر کنید می خنده… (حتما یه عکس ازش میذارم با باباجونش)
۵- دخترک از هر صدایی به وجد میاد و شروع می کنه به خندیدن… جدیدا هم عاشق این شده که روی پاهای مامانی دراز بکشه و بازی کنه و بخنده…
۶- دخترک یاد گرفته شیشه آبش رو خودش بگیره دستش و آب بخوره… هوراااااااا
۷- دخترک یاد گرفته وقتی دستت رو دراز می کنی و دعوتش می کنی به آ؛وشت تمایلش رو نشون بده و خودش رو بندازه تو بغلت.
پ.ن:
* از الان نگران واکسن ۶ ماهگی ۱۰ اسفند هستم ، تو رو خدا انرژی مثبت بدید تا این دفعه هم به خیر و با کمترین تب تموم بشه و بره ..
* برای ما دعا کنید