خداحافظ ۵ ماهگی…

عروسکم پایان ۵ ماهگیت همزمان بود با یه روز پرکار برای مامانی و یه خبر خوب درمورد تو… عزیزکم خدا رو شکر که رشد دور سرت تو این ۱ ماهه خیلی خوب بود و به ۴۱٫۵ سانت رسیده بود. دخترکم نمی دونی چقدر نگران بودم. هر روز بیشتر و بیشتر از روز قبل دوستت دارم اما همچنان وابستگی بهت ندارم و می خوام عادت کنم که بهت وابسته نباشم… به خاطر‌آینده تو از همین الان دارم به خودم یا دمیدم که تو متعلق به خودت هستی نه هیچ کس دیگه ای..

و اما در مورد تو و این روزهات:

* تو حسابی شیطون شدی و مدام از خودت صدا در میاری مخصوصا وقتی خسته باشی و خوابت بیاد با صدای بلند شروع می کنی به آواز خوندن تا چشمای نازت بیاد رو هم و خوابت ببره.

* وقتی خسته باشی وخوابت بیاد فقط بغل من و بابا رضا آروم می گیری و بغل هر کس دیگه ای باشی گریه می کنی!

* مداوم دوست داری روی پاهات باشی و یا بشینی و خوابیدن رو اصلا دوست نداری حتی وقتی توی صندلی ماشین می ذارمت به کمک آرنج دست راستت می خوای بشینی! کم کم باید به فکر صندلی ماشینی باشیم که بتونی بیرون رو تماشا کنی.

* طعم قطره آهن و مخصوصا مولتی ویتامین رو دوست نداری و مامان مجبوره با خشانت لپ های خوشگلت رو بگیره تا قطره رو قورت بدی…

* تا امروز غریبی نکردی و برای همه آدم های اطرافت می خندی… دختر فوق العاده خوش اخلاقی هستی و همین باعث می شه اطرافیانت جذب خنده های خوشگلت بشن. مثلا وقتی دایی امیرحسین اومده بود خونه مامان جون دیدنمون و با بابا رضا مشغول صحبت بود تو غش غش می خندیدی و می پریدی وسط حرف دایی

* فرنی و بیسکویت مادر نرم شده رو خیلی دوست داری اما یکبار که بهت کره دادم زیاد خوشت نیومد.. امروز هم برای اولین بار میخوای سوپ بخوری…

* همچنان خوشمزه ترین خوردنی برات انگشت های دستت هست و تقریبا هر ۴ تا انگشت رو یک جا می کنی تو دهنت!!!!

*آب خوردن با لیوان رو دوست داری اما باید قد لیوان بلند باشه تا بتونی خودت هم فضولی کنی و لیوان رو بگیری!!‌ در مورد قاشق غذا خوری و ظرفت هم مامان باید مدام مراقب باشه تا دستات نره تو غذا هر چند که تو خونه خودمون تو آزادی هر جور دوست داری غذا بخوری…

الهی تنت همیشه سالم باشه دخترکم و هر اتفاق بدی ازت دور باشه… برم که از خواب بیداری شدی و مامان رو  صدا می کنی