دياناديانا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

پرنسس دياناي من

به نام جان عاشقی

1386/12/27 19:42
71 بازدید
اشتراک گذاری

این یه هفته که هر شب چشمامو با صدای تپش قلب بابائیت رو هم گذاشتم و هر روز صبح با لبخندش از خواب بیدار شدم لذت و شکرانه حضورش هزاران برابر شده…
دخترم …
بدون که خیلی لذت بخشه با کسی هم دل وهم خونه بشی که می فهمه تو چی می گی و چی می خوای.. خیلی لذت بخشه تو بازی زندگی هم بازی کسی بشی که قبل از اینکه باهاش عاشقی بکنی خوب شخصیتش رو کند و کاو کرده باشی…
وقتی عشق بابا رو حتی تو خریدن نون برای صبحونه مون می بینم و از پشت پنجره اتاق تماشا می کنم چطوری بدو بدو می کنه تا زودتر برسه خونه، وقتی هر روز با حوصله همراهیم میکنه و مهرش رو بهم نشون میده و صبر میکنه تا سوار سرویس بشم… حتی وقتی با نگاهش ازم خداحافظی می کنه با همه وجودم خدا رو شکر می کنم که بهم فرصت داده چنین روزهایی رو تجربه کنم…
عزیزم تو هم بیا کنار من و بابا… تا امسال رو ۳ تایی دست تو دست هم بدیم و برای همه اونایی که دل عاشقی دارن دعا کنیم … دعاکنیم تا هر روز بیشتر از روز قبل دلاشون به هم نزدیک بشه.. دعا کنیم خدا تو هیچ حال  و احوالی رهامون ورهاشون نکنه…
بیا من و تو پارتی بازی کنیم و برای بابایی دعا کنیم… بیا یواشکی دعاهامونو پیش هم زمزمه کنیم و  از همه دوستای گلمون بخوایم برامون دعا کنن و لحظه تحویل سال ما رو به یاد داشته باشن …
پی نوشت:
* بی نهات دلم برای دوستان اینترنتی و نوشتن  تنگ شده بود… دوستتون داریم…
* این روزا خدا بی نهایت داره بهم لطف می کنه و با همه وجود سپاسگزارم و سجده شکر به جا میارم..
* پارسال تو چنین روزی بیکار شدم و امسال تو همین روز اولین حقوق کار جدیدم تو تبریز رو گرفتم…
*پیشاپیش سال نو مبارک… ۸)  @};-  Rolls Eyes

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)