خداحافظ تبریز !
دخترکم… چند روزی بیشتر تو تبریز نیستیم و امیدوارم عکس و فیلم هایی که برات گرفتم این روزهای خوش و قشنگ و گاهی تلخ رو برات بازگو کنه…
امروز آخرین جمعه ای هست که ساکن تبریزیم و من همه غم دنیا نشسته تو دلم می دونی مامانی دلم برای خیلی چیزا تنگ میشه…برای چایی های بعد از ظهر عزیز و دور هم نشستن ها، برای بیرون رفتن های ۵ نفریمون، برای قهقه زدن های عمه وقتی خاطرات قدیم رو تعریف می کنن، برای خرید کردن هامون، برای بعضی جاهای خاص که ازش کلی خاطره دارم و برای خیلی چیزهای دیگه که اگر بگم ساعت ها وقت می بره و جاش هم توی خونه مجازی تو نیست…
مثل فرشته ها خوابیدی و انگار نه انگار که همین نیم ساعت پیش هیچ کدوم نمی تونستیم کنترلت کنیم …
پست بعدی وبلاکت رو از خونه مون تو کرج خواهم نوشت دعا کن برام مامانی تا بتونم خیلی چیزها رو تحمل کنم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی