تحولات جدید
سلام فرشته کوچولوی من…
* این روزا کاملا مامان و بابا رو می شناسی و عکس العملت به ما دونفر کاملا متفاوته .. جالبه وفتی بابا کلاه روی سرش بود، براش غریبی کردی و اصلا نخندیدی!!
* حسابی بد شیر می خوری و گاهی مامان رو به گریه میندازی! البته توی سن تو طبیعیه… اما گاهی مامان مجبوره توی خواب دل کوچولوتو سیر کنه … اصلا دلت نمی خواد از بازیگوشیت دست برداری و همین هم نمی ذاره کامل و سیر شیر بخوری…
* توجه کاملا ویژه ای به پاهای خوشگلت داری .. مامان فدات بشه چی می بینی توی پاهات که ساعت ها باهاشون سرگرم می شی و با دقت نگاه شون می کنی؟
*دلت میخواد مداوم تو صورتت نگاه کنن و باهات حرف بزنن و تو هم با زبون خودت باهامون ارتباط برقرار می کنی… وقتی تلویزیون تصویر شخصی رو تمام رخ نشون می ده فکر می کنی با تو حرف می زنه و شروع می کنی براش دست و پا زدن!!!
*دیگه شب ها با صدای گریه ات بیدار نمی شم !! بلکه با صدای ماچ و موچ کردنت که داری انگشتای کوچولوتو می خوری می فهمم که بیداری و گرسنه ات شده… الهی مامان فدات بشه که تا فرصت گیرت میاد دستاتو می کنی تو دهنت… آقای دکتر هم میگه بذار بخوره برای باهوش شدنش خوبه …
* پایان سه ماهگیت تو ۶ کیلو وزن و ۶۱ سانت قدت بود که دکترت راضی بود اما مامان راضی نیست :دی آخه دلم می خواد حسابی تپلی بشی و مامان گاز گازت کنه …
الان هم بیدار شدی و و قت شیر خوردن و بازی کردنته!!!