نی نی بدوووو بازیییی
* حسابی از دستت خسته و عصبی هستم! طی ٣-٤ روز گذشته تا تونستی اذیت کردی ...
صدای کوبیده شدن یه چیزی به میز توجهم رو جلب می کنه و با کمال تعجب می بینم که گوشی نازنینم داره مداوم توسط تو کوبیده میشه روی میز تا روشن بشه!!!!!!!!!!!!!!!
* امروز تصمیم گرفتم نذارم ظهر بخوابی تا شاید شب زودتر از ١٢ الی ١ خوابت ببره!!! چشماتو ریز می کنی و انگشتت رو بالا می بری و می گی:"باژژژیییی؟ (بازی؟).." با تایید من بدو بدو میری گوشی تلفن اسباب بازیتو برمیداری و می شینی روی صندلی و کلیدهاشو فشار میدی و با شوق و حرارت می گی:" «نی نی بدووووو بدووو باژی.. با بای »"
و من مات و مبهوت نگات می کنم و ارزو می کنم کاش من جای تو بودم عزیزم....
و اما اتفاقات مهم:
١. تصمیم داشتیم مجبورت کنیم با شیشه شیر خداحافظی کنیم اما... نشد.. راستش دلم نیومد .. اخه تو طعم شیر پاستوریزه رو دوست نداری و مجبورم قبل این کار تو رو باشیر آشتی بدم... در نتیجه یواشکی شیر پاستوریزه قاطی می کنم با شیر خشک...
٢. عاشق مسواک زدنی و هرشب بدو میای با مامان مسواک می زنی... من هم اجازه می دم خودت مسواک کنی و کیف کنی...
٣.دایره کلماتت خیلی وسیع هست و هر چیزی رو فورا تکرار می کنی .. البته نه کامل .. و غیر از مامان جون و باباجون و مصی جون نمی تونی دو کلمه پشت سر هم بگی ...
٤. عاشق تام و جری و بره ناقلا هستی و صبح تا شب جلوت رو نگیرن جلوی تلویزیون لمیدی مادر جان...