یه حس خوب…
دیروز عصر یه نوشته از یه دوست حسابی حال و هوای دل من و رضا رو عوض کرد …
زیر خاکی عزیز نمی دونی وقتی مطلبت رو خوندیم چه حس قشنگی رو برای هردومون به همراه داشت و چقدر زیبا خواسته و ناخواسته خیلی موارد رو به ما یادآوری کردی… راست می گی دل آرامم قبل از اینکه خودش بیاد عشق و انرژیش وجود داشت..
ممنونم به خاطر تبریکت… ممنونم به خاطر این همه حس خوبی که بهم منتقل کردی تو این روزای تنهایی و بی حوصلگی … ممنونم که باعث شدی برای هزارمین بار راهی که طی کردم تا به این زندگی شیرین برسم رو مرور کنم… ممنونم دوست نازنین…
بارها به معجزه درونم گفتم :” دخترم یه دنیا منتظر هستند تا تو قدم رنجه کنی و لبخندت جماعتی رو عاشق کنه” دیروز هم وقتی به قول یاسی تو دلم کاراته بازی می کرد و تکون هاش حسابی ازم دلبری می کرد با صدای بلند بهش یادآوری کردم که چقدر همگی منتظریم تا چهره ناز و ملکوتیش رو ببینیم…
* از خدای بزرگ می خوام رحمتش رو از هیچ کدوممون دریغ نکنه و این مدت کوتاه رو مراقبمون باشه تا روزها رو زودتر پشت سر بذاریم… شما هم برامون دعا کنید.
* دل آرامم فردا هفته ۳۳ رو تموم می کنه و وارد هفته ۳۴ زندگیش تو وجودم می شه …