زلزله وجودم…
سلام آروم دلم… دل آرامم… چقدر دلم می خواد برات بنویسم تو چه حالی هستیم، سخته نوشتن از این حس و حال عزیزم .. می دونی مادری وقتی بابا دستشو می ذاره رو دل مامان و منتظر می شه حرکتت رو حس کنه، وقتی آروم آروم باهات حرف می زنه، وقتی باهات درد و دل می کنه دلم می خواد سوار ماشین زمان بشم و برم برسم به روزایی که تو اومدی پیشمون… دلم می خواد به لحظه ای برسم که تو رو برای اولین بار بغل می کنم. به قول بابا به یکی از بهترین روزهای زندگیمون برسیم و یکی دیگه از بهترین ها رو کنار بابای دل آرامم تجربه کنم … این روزا دارم باهات تجربه های جدیدی می کنم و چیزای جدیدی ازت یاد می گیرم مثلا می بینم که تو هم عی...
نویسنده :
مژگان..مامان ديانا
8:40